جدول جو
جدول جو

معنی گاه نامه - جستجوی لغت در جدول جو

گاه نامه
(مَ / مِ)
تقویم، و پهلوی آن گاهنامک است
لغت نامه دهخدا
گاه نامه
((مِ))
تقویم
تصویری از گاه نامه
تصویر گاه نامه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کاغذ یا دفتری که در آن حساب روزها و ماه ها و سال ها را چاپ می کنند، تقویم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه نامه
تصویر راه نامه
سفرنامه، نقشۀ راه، دفترچۀ راهنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبه نامه
تصویر هبه نامه
نوشته ای که به موجب آن کسی مالی را به دیگری ببخشد، بخشش نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال نامه
تصویر سال نامه
کتابی که در آن خلاصۀ اخبار و آمار یک ساله را بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج نامه
تصویر گنج نامه
ورقهای که در آن جای پنهان کردن گنج را نوشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیه نامه
تصویر سیه نامه
سیاه نامه، گناهکار، عاصی، بد کار، فاسق، فاجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه نامه
تصویر سیاه نامه
گناهکار، عاصی، بد کار، فاسق، فاجر، برای مثال سیه نامه چندان تنعم براند / که در نامه جای نبشتن نماند (سعدی۱ - ۱۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ)
نام لحنی است در موسیقی. رجوع به کلمه آهنگ در لغتنامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیه نامه
تصویر سیه نامه
کنایه از مردم فاسق گنهکار و بدکاره
فرهنگ لغت هوشیار
ورقه ای که در آن یک یا چند تن بامری شهادت دهند شهادت نامه، تصدیق نامه ای که معرف اتمام دوره ای از تحصیلات است دیپلم شهادت نامه، اجازه کتبی برای انجام دادن کاری یا پیشه ای تصدیق نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواهینامه
تصویر گواهینامه
نامه ای که در آن یک یا چند کس گواهی خود را نویسند، شهادتنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاد نامه
تصویر گشاد نامه
نامه سرگشاده، فمان، حکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزاره نامه
تصویر گزاره نامه
گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان سر گشاده منشور: امیر بخط خویش گشاد نامه ای نبشت بر این جمله... خیلتاش را پیش بخواند و آن گشاد نامه را مهر کرد و بوی داد، عنوان کتابت و فرمان، کتاب صحیفه
فرهنگ لغت هوشیار
نوشته ای که مسافران را دهند تا گذربانان و راهداران مانع آنان نگردند جواز گذارنامه: همه دیانت و دین ورز و نیک نامی کن که سوی خلد برین با شدت گذرنامه. (شهید بلخی رودکی) توضیح فرهنگستان این کلمه را بمعنی نوشته ای که دولت بمسافران ممالک خارجه دهد و آن بمنزله جواز عبور است برگزیده. گذرنامه بر چند قسم است: الف - گذرنامه سیاسی که مخصوص ماموران دولت است. ب - گذرنامه زیارتی که مخصوص مسافرانی است که بزیارت بعراق یا مکه و مدینه روند. ج - گذرنامه دانشجویی که مخصوص شاگردان و دانشجویانی است که برای تحصیل بکشور های خارجی مسافرت کنند. د - گذرنامه معمولی یا عادی که باشخاص مختلف که برای مقاصد مختلف بخارجه سفر کنند دهند. ه - گذرنامه خدمت که بکارمندان دولت که برای مطالعه و اجرای ماموریتی بکشور های خارجه سفر کنند دهند. این نوع گذرنامه مجانی و اعتبار آن برای مدت خدمت است و پس از مراجعت در مرز یا فرودگاه تهران از آنان گرفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
صورت و سیاهه جهیز و اسباب زن که بخانه شوهر برند و بامضای داماد رسانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه نامه
تصویر سیاه نامه
آن که نامه عملش سیاه باشد گناهکار عاصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبه نامه
تصویر هبه نامه
بخشش نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد نامه
تصویر داد نامه
ورقه متضمن رای یا حکم دادگاه، ورقه حکمیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختاه نامه
تصویر ختاه نامه
خدای نامه، شاهنامه تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
نوشته رضائیتی که شخص مدیون و یا مظلوم میدهد و در آن ابرای ذمه خود را از دین و یا ظلمی که درباره وی شده است میرساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راز نامه
تصویر راز نامه
نامه محرمانه
فرهنگ لغت هوشیار
نامی که پادشاهان بچاکران دهند برای تشریف وی لقب پازنامه پاچنامه پاشنامه، قرین همال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچ نامه
تصویر پاچ نامه
پاژنامه
فرهنگ لغت هوشیار
کتاب حاوی مقاله های متعدد که بیاد سال ولادت کسی در زندگانی وی یا پس ازمرگ او نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاهنامه
تصویر گاهنامه
تقویم، دفتری که در آن حساب روزها و ماهها و سالها را چاپ میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
کاغذ یا چیز دیگر که جای پنهان کردن گنج و مقدار زر در آن نوشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
((پَ ش ِ مِ))
صورت و سیاهه جهیز و اسباب زن که به خانه شوهر برند و به امضای داماد رسانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه نامه
تصویر سیاه نامه
((مِ))
گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواهی نامه
تصویر گواهی نامه
((~. مِ))
پایان نامه تحصیلی، جواز رانندگی ماشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواهینامه
تصویر گواهینامه
تصدیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واژه نامه
تصویر واژه نامه
لغتنامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاهنامه
تصویر گاهنامه
نشریه ادواری، مجله
فرهنگ واژه فارسی سره